مرحوم حجت الاسلام وجدانی فخر : بعدازظهر عاشورایی به قبرستان حاج شیخ (قبرستان نو) قم رفته بودم که دیدم مرحوم علامه در گوشه ای از قبرستان هستند. برای عرض ارادت نزدیک شده و عرض سلام و ادب کردم . آن بزرگ چند بار با سوز و گداز به من فرمودند : آقا وجدانی ! امروز می دانی چه روزی است ؟! عرض کردم: بله، امروز عاشوراست. فرمودند: می بینی همة دنیا، موجودات، آسمان، زمین و جمادات، همه در حال اشک خون ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند ؟! متعجب شده و دانستم که ایشان خبر از حقایق هستی می دهند. در همین حال ،آن عظیم خم شده و سنگی از زمین برداشته، آن را به سان سیبی با دست از وسط شکافتند و میان آن را به من نشان دادند . با چشمان خودم، در میان سنگ، خون دیدم ! و ساعتی با بهت و حیرت غرق مشاهدة آن بودم . وقتی به خود آمدم، متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته اند و من در تنهایی به نظارة آن سنگ خونین جگر مشغولم! (1).
پی نوشتها:
1. به نقل از کتاب ارزشمند ز مهر افروخته اثر حجه الاسلام و المسلمین تهرانی .
نظرات شما: نظر